پرسپولیس دومو استقالال 14 دهم شد منصوریان بدون برد . برانکو نتوانست اول شود.
سلام
عید سعید قربان رو به همه ی مردم ایران تبریک میگم
یک خبر خوب*****
فکر میکنی چیه؟؟؟؟؟؟
کتاب بعدی رو معرفی می کنم :نام کتاب : جزیره ی گنج ( از سری کتاب های رمان کودکان و نوجوانان )
نویسنده : رابرت لویی استیونسن
مترجم : آرمین هدایتی
انتشارات : کتاب پارسه
تعداد صفحات : 268 صفحه ( کتاب با قطع جیبی )
تلفن انتشارات جهت سفارش :
021-66477405
نشانی اینترنتی : www.parsehbook.com
دیدین کتاب رو خیلی باحاله بخرید بخونید عالیه امیدوارم استقبال کرده و بکنید شاد باشید.
کلمه یک دلاری
((برناردشاو))نویسنده ی بزرگ انگلیسی آثارش را با قیمت بالا در اختیارمطبوعات قرار می
داد.به طوری که او برای هر کلمه یک دلار می گرفت.
روزی یک مرد آمریکایی برای این که با او شوخی کند یک دلاری برای او فرستادو درخواست کرد که یک کلمه برایش بفرستد.
شاو در جواب نوشت :<<متشکرم>>
حکایت ها و لطیفه های شیرین جلد دو
اسم بی شباهت
اسکندرمقدونی یکی از شاهان نیرومنده تاریخ بود روزیدر میان سپاه خود با شخصی روبرو شد که همواره
درجنگ شکست می خورد.
از او پرسید:نامت چیست؟
اوگفت:اسکندر!
اسکندر با خشم به او نگاه کرد و گفت:یانام خود را عوض کن یا کار خودرا!!!!!!
داستان های آموزنده و پند آموز
رازداری
روزی شخصی نزد شیخ ابو سعید آمد و گفت:(ای شیخ نزد تو آمده ام تا به من از اسرار حق
چیزی بیاموزی).شیخ به او گفت:برگرد و فردا بیا تا راز حق را به تو بیاموزم.
او رفت وفردا نزد شیخ آمد.شیخ موشی رادردرون قوطی کوچکی نهاد و در آن را محکم بست . وقتی آن شخص آمد شیخ قوطی را به او دادو گفت:این را ببر ولی
هرگز در آن را باز نکن.مرد نیز آن را با خود برد ولی سرانجام وسوسه شد و در قوطی را باز کرد.
ناگهان موش از آن بیرون جهید و رفت.
مرد با عصبانیت نزد شیخ آمد و گفت:ای شیخ!من از تو سر ّخدا طلبیدم! تو به من موش دادی!؟
شیخ گفت:ای درویشش!ماموشی در حقّه به تو دادیم وتو نتوانستی آن را پنهان کنی.
چگونه سرّ الهی را به تو یاد دهیم که آن را نگه داری؟؟؟؟
اسرار التو حید فی مقامات الشیخ ابو سعید
سلام بچه ها *
ببخشید دیر شد.امروز می خوام کتاب جدید رو معرفی کنم !
کتاب این ماه ما هست
:بهترین قصه ها برای بهترین بچه ها ....
نوشته ی فاطمه صفاری
152 صفحه= جلد 1
خرید اینترنتی :www.yasebehesht.ir
امید وارم از این کتاب زیبا لذت ببرید
کتاب خوانی با باعث رشد ما میشود.
حسنی میره به شهر قم حرم حضرت معصومه(س)
حسنی یه ردز با داداشش گفتن :مامان مهربون
اجازه میدی با هیئت محلمون راهی شهر قم بشیم؟
باشه برید امید خدابرای مامان برای بابا دعا کنید.
فردا که شد وقت سحر
با اتوبوس رفتن سفر
وقتی به قم رسیدن خیلی چیزا رو دیدن:یه گنبد طلایی
چه جای با صفایی گلدسته و مناره ایوون آینه داره .
توی حرم چه زیباست اینجا چقدر با صفاست.هر گوشه ای از اون جا مسافر و زائره
دارن نماز می خونن یا به دعا مشغولن
پرسید حسن از یه آقا:این حرم کی آقا؟مردم چرا اون و میخوان چرا زیارتش میان؟
گفت حاج آقا ای بچه ها !
اون خواهر امام رضاست
اون بنده ی خوبه خداست
معصومهاسم خوبشه یادت نره این همیشه
هرکس بیاد زیارتش
پاداش خوبی میگیره حتما بهشت رو میبینه
اون حرفارو که شنیدن خیلی چیزا رو فهمیدن خوشحال شدن کردن دعا برای مامان برای بابا
رفتن بازار بعداز حرم تا بخرن سو غات یکم یه تسبیح و جانماز یه مهر خوب برای نماز
سوهان قم با آب نبات یه شیشه عطر یه کم نبات
بعدش ماشین سوار شدن به خونهاشون رسیدن
شعر:مهر انگیز اشرف پور